سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشخصات مدیروبلاگ
 
عبدالله[19]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
(( همیشه با تو )) دست خط ... پیاده تا عرش ● بندیر ● سجاده ای پر از یاس آیه های انتظار کوهپایه شلمچه تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر خانه طلبگی بوی سیب BOUYE SIB آسمون آبی من مستانه پرتو ایحسب الانسان ان یترک سدی رند یادداشت های من نشانه پری برای پریدن حدیث عشق سنگر کبو ترانه .... تا بام ملکوت آغاز راه در حریم اهل بیت(ع) حقیقت بهائیت پوتین خاکی kalamestan لبخند ایرانی عاشق شو عاشق خدا صمیمانه ... دکل دیدبانی طعم شیرین دو دقیقه نقد مَلَس ..::@@صدای سکوت@@::.. نسیمی از بهشت ... یــاران سیب صبح صور اسرافیل دسته کلید شفاعت خلوت تنهایی مائدة من السماء و خدایی که در این نزدیکیست نـو ر و ز توکای شهر خاموش یک قدم تا پشت خاکریز دختر و پسر خدای که به ما لبخند میزند به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم... عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی ! رویش رهپویان ***ترنم*** یا صاحب الزمان پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی شاهد آموزش عربی لیلی با من است ! راز گل سرخ زمزمه طلبه پاسخگو

سلامبادبادک باز - خالد حسینی
همونطور که گفته بودم تصمیم دارم نظر نقد مانندی از کتاب هایی که خونده ام رو
براتون بذارم ولی قبلش می خوام چند نکته رو متذکر بشم :
اولا اینکه من یک خواننده تازه کارم و کتاب هایی که خونده ام محدود به چند
تا کتاب می شود برا همین انتظار یک نقد اصولی رو ازم نداشته باشید .
دوما این نظر هایی که در اینجا مطرح خواهد شد  ، نظر شخصی این جانب
می باشد .
سوما چون من این نقد ( ! ) ها را تقریبا بلافاصله بعد از اتمام کتاب نوشته ام
و سعی داشته ام که از یک صفحه معمولی کاغذ بیشتر نباشه ، برا همین خیلی
خلاصه بوده و همچنین چون این متن رو از روی اون کاغذ ها تایپ کرده ام ، شاید
جمله ها کمی پس و پیش باشد .
در آخر امید وارم شما هم با نظرات ارزشمند خودتون منو تو هر چه بهتر کردن
این نقد ها و در نتیجه هر چه پربار تر شدن وبلاگ یاری کنید .
و حالا بریم سر اصل مطلب :
********************
نام کتاب : بادبادک باز
نویسنده : خالد حسینی
مترجم : زیبا گنجی - پریسا سلیمان زاده
***
امیر ، بادبادک باز ، ترسو ، بدون اعتماد به نفس _ البته در داستان _
داستان بادبادک باز ، اسم قشنگی دارد . داستان را هم خوب با اسمش جفت و جور کرده است .متن خوبی _
البته با توجه به ترجمه اش _ دارد
هر چند در 3 ، 4 جا انسان تعجب می کند از مترجم ها ، به خصوص در یک جا که فکر می کنم شخصیت را گم
کرده است .همان طور که از ترجمه پیداست ، نویسنده قلم خوبی دارد ، داستان خسته کننده نیست ،
لا به لای داستان به تاریخ پر فراز و نشیب افغانستان هم اشاره های خوبی دارد .
حسن هزاره ای در خانه ارباب پشتون ، خدمتکار است ، قلم نویسنده لو می دهد که کمی تعصب مذهبی دارد ،
اما خوشحالم که هزاره ای مذهبش _ تشیع _ را هر چند خدمتکار است ، در قلم نویسنده _ که ظاهرا سنی باشد _
خوب نشان داده است .
داستان در نقاط حساسش ، کمی زیاد قلم فرسایی دارد .
باز معلوم است که هوای آمریکا به مذاق نویسنده خوش آمده و در بعضی جاها  _ البته از زبان شخصیت های داستان _
چند جمله ای بار شخصیت های مذهبی افغانستان کرده است .
نویسنده شخصیت های داستان را خوب از آب در آورده است ، شخصیت پردازی امیر _ پسر بابا _ خوب است ،
شخصیت بابا و حسن و علی هم خوبند ، فقط کمی فکر بچه ها از سنشان جلوتر است . بعضی وقت ها بچه ها
طوری صحبت می کنند که یک مرد نمی تواند .
مراسم های سنتی را خوب توصیف کرده که باز در بعضی جاها اضافی توضیح داده است .
ربط دادن شخصیت های داستان را به هم به طرز ماهرانه ای انجام داده است .
توصیف صحنه ها و شخصیت ها هم مناسب است ، بر خلاف بعضی از کتاب ها ، شخصیت ها و مکان ها  مناسب و
به اندازه توصیف شده اند .
در بعضی از جاها و البته در اغلب موارد ، شخصیت اصلی داستان _ امیر _ خیلی سعی دارد که خودش را مقصر براند و
می خواهد که از زیر بار این تقصیر بیرون آید ، هر چند در آخر داستان این اتفاق می افتد ، ولی فکر نمی کنم که به آن
شدت لازم می بود .
ولی به هر صورت داستان خوبی است ، هر چند در بعضی جاها _ به خاطر عرق مذهبی _ انسان عصبانی می شود و
در بعضی جاها هم _ لابد به خاطر عرق انسان دوستی _ ناراحت می شود .
به خواندنش که می ارزید .


87/4/31::: 9:10 ع
نظر()