نام کتاب :
روی ماه خداوند را ببوس
نویسنده :
مصطفی مستور
چاپ اول 1379
**********
خداوندی هست ؟ ...
رمان
« روی ماه خداوند را ببوس » را قبلا هم خوانده بودم ، اما این بار خود کتاب
را خریدم و آن را یک بار دیگر یک ضرب در عرض 2 ساعت و 5 دقیقه ( ! ) خواندم .
انصافا این رمان هم مثل سایر آثار
مصطفی مستور و صد البته مثل رمان زیبای
« استخوان خوک و دست های جذامی » جذاب و پرمحتوا بود .
اولین نکته ای که در هنگام خواندن رمان از اول تا آخر به ذهن خطور می کند ، فضای
آرام و ساده نوشته است . یعنی اینکه کمتر موقعی است که خواننده خودش را در
میان متن گم میکند ، هر چند باز یکی دو تا جا هست که خواننده باید یکی دو
پاراگراف بخواند تا بفهمد این حرف ها مال کدام شخصیت است .
با مقایسه ای ذهنی بین این کتاب و سایر آثار نویسنده بخصوص کتاب
« استخوان
خوک و دست های جذامی » متوجه می شویم که سبک نویسنده در خیلی از جاها
به یک نوع بروز کرده و از برخی تکیه کلام ها و ... تقریبا به طور عینی در هر 2 اثر
استفاده کرده است .
مثلا نویسنده در هر 2 اثر اصرار به استفاده ازجمله هایی دارد که نشان دهنده
موقعیت و حالتی بی ربط به فضای جاری داستان دارد . مثلا - البته عین مطلب را پیدا
نکردم - 2 شخصیت داستان در ماشین نشسته اند و ناگهان یکی رادیو را روشن
می کند و رادیو مسابقه 20 سوالی ارد که موضوعش « اره » می باشد یا فرضا
یکی از شخصیت ها که اعصابش خرد است و ناراحت ، تلویزین را باز می کند
ولی تلویزیون طرز تهیه سس گوجه فرنگی را برای خانم های جوان آموزش می دهد .
نمی دانم چرا نویسنده اصرار برای خلق چنین صحنه ها و فضاهایی دارد ؟
دومین مطلب اینکه وقتی نویسنده ای یک جمله تکیه کلام مانند را ، در یک اثر چند بار
استفاده می کند ، خیلی ملال آور میشود . این جمله که « باطری ساعت تمام
شده و زمان نامربوطی را نشان می دهد » را
مصطفی مستور در 2 اثر شاخصش
یعنی
« روی ماه خداوند را ببوس » و « استخوان خوک و دست های جذامی »فکر کنم بیش از 5 ، 6 بار استفاده کرده و خیلی به چشم می زند .
مصطفی مستور در ما بین داستان 2 اثر شاخصش به موضوع جالبی
اشاره می کند و آن اینکه ممکن است فردی در اثر علاقه بیش از حد به شخص
دیگری ( جنس مخالف ) ، فقط بخواهد مثلا صدای او را بشنود یا مثلا به
چشم های او خیره شود ، ولی نتواند با او ازدواج کند .
این واقعه در کتاب
« استخوان خوک و دست های جذامی » برای شاعر
جوان در مواجهه با سوسن رخ می دهد و در این کتاب هم برای محسن پارسا
در مواجهه با مهتاب پیش می آید .
نمی دانم این اتفاق در عالم واقع رخ می دهد یا نه ؟ ولی موضوع جالبی ! است .
مصطفی مستور به نظر من با 2 کتاب مورد بحث ، نشان داد که نویسنده ای
متعهد ، مومن و وظیفه شناس است ، شاید اثری که این 2 کتاب بر روی خواننده
می گذارد ، هیچ سخنرانی و اتفاقی نتواند ادا کند .
اشاره مناسب به مقام
خداوند ،
ائمه اطهار علیهم السلام ، حفظ و صیانت
از مقام و شان
ائمه در کتاب و تسلط نسبی نویسنده به مباحث
روایی و قرآنی موضوع کتاب ، به نظرم یکی از محسنات نوشته های
مصطفی
مستور است . این کتاب هم مثل بقیه کتاب ها ، با پایانی خوب ، هیجان انگیز
و التهاب آور پایان می پذیرد و شاید
مصطفی مستور را بتوان استاد نوشتن
پایان کتاب و پایان هر فصل از کتاب نامید .
پیام داستان هر چند در متن به آن تصریح نشده ولی به وضوح قابل دریافت است
و این یکی از محاسن دیگر نوشته های
مستور می باشد .
شخصیت های داستان هم انصافا خوب پرداخت شده اند ، چیزی کم و کسر نیست
و ربط آنها به هم حالتی تصنعی ندارد . هر شخصیت در مکان و زمان مناسب خود
وارد می شود .
و باز این نکته در مقایسه آثار مستور با بعضی دیگر از نویسنده ها به ذهن می رسد
که اولا پیام و درون مایه و مطلبی که نویسنده ها می خواهند برسانند ، چه قدر با هم
تفاوت دارد و دوما روش و ابزار آن هم چه قدر متفاوت است .
87.12.7