ضرار بن ضمره ضبایی ، از یاران امام (علیه السلام )
به شام رفت ، برر معاویه وارد شد .
معاویه از او خواست از حالات امام بگوید ، گفت :
علی (علیه السلام ) را در حالی دیدم که شب،
پرده های خود را افکنده بود ، و او در محراب ایستاده ،
محاسن را به دست گرفته ، چون مار گزیده به خود
می پیچید ، و محزون می گریست و می گفت :
ای دنیا ! ای دنیای حرام ! از من دور شو ،
آیا برای من خود نمایی می کنی ؟ یا شیفته من
شده ای تا روزی در دل من جای گیری ؟
هرگز مباد !
غیر مرا بفریب ، که مرا در تو هیچ نیازی نیست ،
تو را سه طلاقه کرده ام ، تا بازگشتی نباشد ،
دوران زندگانی تو کوتاه ، ارزش تو اندک ،
و آرزوی تو پست است .
آه از توشه اندک ، و درازی راه ، و دوری منزل ،
و عظمت روز قیامت .
***
نهج البلاغه ، حکمت 77
یا علی ...