سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشخصات مدیروبلاگ
 
عبدالله[19]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
دست خط ... (( همیشه با تو )) پیاده تا عرش ● بندیر ● سجاده ای پر از یاس آیه های انتظار کوهپایه شلمچه تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر خانه طلبگی بوی سیب BOUYE SIB آسمون آبی من مستانه پرتو ایحسب الانسان ان یترک سدی رند یادداشت های من نشانه پری برای پریدن حدیث عشق سنگر کبو ترانه .... تا بام ملکوت آغاز راه در حریم اهل بیت(ع) حقیقت بهائیت پوتین خاکی kalamestan لبخند ایرانی عاشق شو عاشق خدا صمیمانه ... دکل دیدبانی طعم شیرین دو دقیقه نقد مَلَس ..::@@صدای سکوت@@::.. نسیمی از بهشت ... یــاران سیب صبح صور اسرافیل دسته کلید شفاعت خلوت تنهایی مائدة من السماء و خدایی که در این نزدیکیست نـو ر و ز توکای شهر خاموش یک قدم تا پشت خاکریز دختر و پسر خدای که به ما لبخند میزند به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم... عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی ! رویش رهپویان ***ترنم*** یا صاحب الزمان پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی شاهد آموزش عربی لیلی با من است ! راز گل سرخ زمزمه طلبه پاسخگو

جحی در کودکی شاگرد خیاطی بود . روزی استادش کاسه عسل به دکان برد .
خواست که به کاری رود .گفت درین کاسه زهر است . نخوردی که هلاک شوی ،
گفت من با آن چه کار دارم ؟
چون استاد برفت جحی وصله جامه به صراف داد و تکه نانی گرفت و
با آن تمام عسل بخورد .
استاد باز آمد ، وصله طلبید . حجی گفت مرا مزن تا راست بگویم .
حالی که غافل شدم ، دزد وصله بربود.من ترسیدم که بیایی و مرا بزنی ،
گفتم زهر بخورم تا تو بیایی من مرده باشم . آن زهر که در کاسه بود ،
تمام بخوردم و هنوز زنده ام ، باقی تو دانی !
 *** عیدتان مبارک ***


89/9/4::: 6:56 ع
نظر()